از همان زمان که پایه های دوبله فیلم در ایران شکل گرفت ، عوض کردن دیالوگهای فیلم هم چاشنی کار شد. همین تعویض ها بود که عده ای نام تحریف (فیلم) در دوبله برای آن انتخاب کردند و بواسطه همین تغییرات کلیت دوبله فیلم را زیر سوال بردند. بهانه اصلی منتقدان دوبله در طول تاریخ دوبلاژ فیلم در ایران عمدتا بر محور همین تحریفات و تغییرات کلامی در فیلم است. دکتر هوشنگ کاووسی که از منتقدان سرسخت دوبله فیلم بود همواره با استناد به همین تحریفها دوبله را هنری عبث و صرفا در حد یک تکنیک میدانست که بشکلی باسمه ای به یک فیلم اضافه میشود بدون آنکه چیزی بر آن بیفزاید یا ارزش خاصی بدان ببخشد و در عین حال میتواند تخریب کامل فیلمی بحساب آید که داستانش چیز دیگری است اما میتوان در دوبله داستان را بشکل دیگری روایت کرد.شاید بتوان اولین تحریف در دوبله فیلم را مربوط به فیلم دزد بغداد دانست که در سال 1308 در تنها سینمای تهران در آن زمان به نمایش درآمد. این فیلم که با میان نویس پخش میشد و فردی که در گوشه ای از سن نشسته بود و ترجمه میان نویس ها را به فارسی میگفت ، در جائی از کار که به اسم زکریای رازی اشاره میشود گفت : زکریای کوفه ای! ( شاید بدان جهت که فکر میکرد چون داستان فیلم مربوط به بغداد است و رازی شخصیتی ایرانی ، لاجرم باید زکریایش هم کوفه ای و مربوط به سرزمین عراق باشد). این نوع دستکاریها که اکثرا بشکلی سلیقه ای انجام میشد همواره وجود داشت.
در دوبله فیلم دختر فراری که از اولین فیلمهای دوبله شده به فارسی است ، مرحوم دکتر کوشان دو تحریف خاص را اعمال کرد. نخست آنکه یکی از شخصیتهای فیلم را بشکل یک دانشجوی ایرانی بنام ایرج معرفی کرد! و دوم آنکه در تیتراژ فیلم ، نام کمپانی فرانسوی را حذف کرد و بجای آن میترافیلم را بهمراه اسامی گویندگان فارسی فیلم جای داد!
در دوبله فیلم فریدون بینوا ، دکتر کوشان اینبار دست به دامان اسامی ایرانی شد و نامهایی ایرانی مثل فریدون و پوراندخت بجای شخصیتهای اصلی مرد و زن فیلم برگزید!
منوچهر شمسائی (خواهرزاده مرتضی حنانه) که خود از فعالان دوبله فیلم به فارسی در ایتالیا بود بیاد می آورد که حنانه بخاطر شخصیت خودش که شخصیتی طنازگون بود ، در دوبله فیلمها با سلیقه شخصی دست میبرد و دیالوگها را برای شیرین تر شدن عوض میکرد. بطور مثال در یک فیلم که گفته میشد : اینجاها رو می بینی؟ یک موقعی تا مچ اسب ها توی خون بود... حنانه بخاطر ملاحظات سیاسی و اینکه فیلم بتواند مجوز پخش در ایران بگیرد بجای این کلمات این عبارات را در دهان بازیگر میگذاشت: اینجاها رو می بینی؟ یک موقع اینجاها رو چغندر کاشته بودن! حنانه با فیلم حیف که خیلی حقه ای با شرکت ویتوریو دسیکا آغازی عجیب بر تحریف فیلم و استفاده از اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه داشت و در کارهای بعدی هم همانطور که اشاره شد این شیوه را ادامه داد. چنانکه در فیلمهایی میشد اصطلاحاتی مانند مرده خور را از زبان توتو شنید! حنانه در دوبله فیلم طیب محله داروهای سنتی - گیاهی ایرانی را بجای اصطلاحات ایتالیائی که به هیچ عنوان تطابقی با چنین گیاهان نداشت قرار داد. اسامیی مانند: اسطوقدوس ، پرسیاوشان و ...
در ایتالیا فیلمی چون نان و عشق را آنچنان دوبله کردند که از فیلمی جدی به فیلمی کمدی تبدیل شد. فیلمی که دوبله فارسی آن پر از شوخیهای بیجا و حتی فحشهای مبتذل و کوچه بازاری است.
در فیلم حکیم و دعانویس که در ایتالیا دوبله شد باز هم از اسامی ایرانی مانند منوچهر و آقا جمال و جمیله و گلنار استفاده شد و با این وجود که یکی از درخشانترین دوبله های فیلم در این این فیلم به نمایش گذاشته شد اما بخاطر چنین سهل انگاریها و من دراوردیهائی هرگز نمیتوان روی دوبله آن دفاع خاصی داشت.در این فیلم خود حنانه بجای شاگرد حکیم صحبت کرد و نام شخصیتش را گذاشت اسدالله! در این فیلم حتی به لهجه یزدی هم صحبت شد!
در ایتالیا از این دست تحریفها کم نبود. گویندگان ایرانی که در آنجا مشغول دوبله فیلم بودند برای وطنی کردن فیلمهای خارجی (و عمدتا ایتالیائی) از عباراتی مانند : خان داداش ، خان عمو ، خان دائی ، آبجی و امثالهم به وفور استفاده میکردند.
پورنگ بهالو که از فعالان دوبله فیلم در ایتالیا بود در دوبله فیلم یک سرباز و نصفی ضرب المثلهای ایرانی را در دهان بازیگران ایتالیائی گذاشت.
در فیلم علامت ونوس ، بطور کامل اسامی محلات و خیابانهای فیلم به اسامی محلات و خیابانهای تهران و چند شهر دیگر ایران تغییر یافت! در این فیلم پا فراتر گذاشته شد و حتی از عبارتی مثل این جمله هم استفاده شد: تو بگی ف ، من میگم فرخزاد!
در این فیلمها کسانی چون زرینه و حمید شرکت (همان کسی که جلال مقامی بواسطه تئاتری که در مدرسه اخوی وی اجرا کرد و با همان تئاتر به دوبله کشیده شد و از گویندگان و واردکنندگان فیلمهای ایتالیائی بود) با لهجه ترکی در فیلمهای فرنگی صحبت میکردند.
در فیلم برنج تلخ (که الکس آقابابیان دوبله کرد) ، برای شخصیتی که ویتوریو گاسمن بازی میکرد اسم اصغرچاقوکش گذاشته شد! در این فیلم از اصطلاح چوق (که معمولا بجای واحد پول فرنگی در دوبله استفاده میشود) از قران و تومان استفاده شد! در این فیلم در صحنه ای که فروشند روزنامه نام روزنامه ایتالیائی (یعنی می کویر دلاسرا) را فریاد میزد گفته میشد : کیهان ، اطلاعات ، باختر امروز!
در فیلم آنای بروکلین ، حسین سرشار که بجای ویتوریو دسیکا در نقش یک کشیش صحبت میکرد در صحنه خداحافظی با یک زن چنین میگوید: بقول آن شاعر ایرانی : آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست ، هرکجا هست خدایا به سلامت دارش! محمدرضا زندی در دوبله فیلم نان و عشق و حسادت (به مدیریت زرینه) با لهجه اصفهانی صحبت کرد!
در دوبله فیلم آسیابان عشوه گر در ایتالیا نام بازیگر زن را گذاشتند نبات خانم!
وقتی دوبله فیلم به تبع از دوبله در ایتالیا باب شد ، گویندگان چاره ای جز اجرای همان لحن و اصول نداشتند. چراکه آن شیوه از دوبله در ایران با استقبال فوق الاده ای روبرو میشد. مثلا در دوبله فیلمهائی مانند علی بابا و چهل دزد بغداد ، برج نل ، بوریدان قهرمان و رویای شیرین از لهجه های ترکی ، رشتی ، ارمنی و حتی قزوینی استفاده شد تا تاثیر کمدی بودن فیلم بیشتر جلب نظر کند!
این بحث را با جزئیات بیشتری و با ذکر نمونه هایی از این دست ادامه خواهیم داد و در نهایت قضاوت را به عهده علاقمندان میگذاریم که خود قضاوت کنند که آیا :
1) تحریف در دوبله همواره لازم است؟ حتی اگر کسی ما را مجبور نکرده باشد و صرفا برای شیرین کاری و فروش بیشتر دست به چنین روشهائی بزنیم
2) تحریف صرفا در جاهائی که امکان نمایش فیلم براساس اصل میسر نیست باید انجام شود؟
3) اصولا تحریف به هیچ عنوان نباید در دوبله انجام شود و قید نمایش یا عدم نمایش یک فیلم را باید زد ، تا اینکه بخشی از فیلم را دچار دگرگونی نمود.
در فصل 6 ماده 12 آیین نامه مربوط به ممیزی و بازدید از فیلم که در مهرماه 1329 (برای اولین بار تدوین شد) اینطور آمده است:استعمال کلمات مستهجن ، فحش و اصطلاحات رکیک و همچنین تمسخر لهجه های محلی در گفتگوهای یک فیلم باید رعایت شود.براساس چنین قوانینی که کاملا با فرهنگ و اعتقادات مردم ایران مطابقت داشت و اصولا ملت ایران فحش را امری زشت و مغایر با اصول اخلاقی میداند تغییرات عمده ای در دوبله فیلمهایی که بعدها دوبله شدند بوجود آمد. بدیهی است در فرهنگ غرب ، فحش دادن و استفاده از کلماتی که در نظر ما زشت به نظر میرسد ، چندان مذموم نیست و در شوخیها و حتی صحبتهای معمول آنها، انواع فحش ها و کلمات رکیک را میتوان شنید که به گوشه قبای مخاطب هم برنمیخورد . بعبارت دیگر چیزی که در نظر ما زشت بنظر میرسد و گاه ممکن است بخاطر یک کلمه که ما آنرا توهین به ناموس و آبا و اجداد بدانیم حتی خونی بر زمین ریخته شود ، عمدتا در غرب بعنوان شوخی و پر کردن چاله های کلامی از آن استفاده میشود.فیلم ضربه محکم (ساخته جورج روی هیل ) که در سال 1977 اکران شد به دلیل استفاده از انواع فحش های بسیار اصلا دوبله نشد و یا فیلمی چون بازجوئی با تغییرات عمده صحنه ها و تغییر در محتوای داستان دوبله شد. اصطلاح مادر فلان عمدتا به عباراتی چون عوضی یا نامرد یا امثالهم که بار فحش را کمتر میکرد ترجمه شدند و بجای بسیاری از اصطلاحات که با روابط جنسی سروکار داشت ، عبارات دیگری گذاشته شد.معمولا همسر خیانتکار در دوبله فیلمها به دوست یا نامزد یا خواهر خیانتکار تغییر یافت چراکه خیانت همسر (بخصوص زن) در آیین مذهبی مردم ایران جایگاهی بسیار بد داشت که حتی مجازاتش اعدام بود. در فیلمهای حرفه ای ها ، کاراگاه ، قمارباز سن سیناتی و این گروه خشن از این تغییر استفاده شد.تغییرات دوبله گاه به مقتضای دفاع از یک شغل بود. شغلی که هرگونه توهین به آن میتوانست اعتراضات آن قشر را در پی داشته باشد. بعنوان مثال در فیلم این فرار مرگبار (گریز) ، بخاطر احتمال اعتراض جامعه پزشکی ، عنوان دکتر از استیو مک کوئین (بعلت تبانی برای فرار از زندان) بطور کل حذف شد!.
تحریفها گاهی برای تبلیغات صورت میگرفت. بعنوان مثال در فیلم انتقام اسپارتاکوس ، اصولا شخصیتی بنام اسپارتاکوس در فیلم وجود خارجی نداشت و این نام در عنوان فیلم و خود فیلم صرفا برای پرفروش کردن فیلمی ایتالیائی (با بهره گیری از نامی که مربوط به یکی از فیلمهای خوب غربی است) استفاده شد.تحریف ها گاهی برای رضای دل تماشاگر صورت میگرفت. رضایتی که باز هم بر فروش فیلم می افزود. مثلا در فیلم مردی که لیبرتی والانس را کشت حقیقت ماجرا این بود که جان وین در انتهای فیلم می میرد درحالیکه در نسخه ای که در آن سالها نشان بشکل دوبله نشان داده شد وی هرگز نمی میرد!تغییرها گاه بخاطر روابط سیاسی کشورها صورت میگرفت. بطور مثال در فیلم لورنس عربستان ، هرجا نام مصر برده شد آنرا مرحوم عطاالله کاملی (مدیر دوبلاژ نسخه سینمائی و 70 میلیمتری آن که در حال حاضر در انگلستان نگهداری میشود و کمپانی تولید کننده نسخه دوبله را از ایران خارج کرد) ، مجددا کلمه به کلمه آنها را به عربستان تغییر داد چراکه روابط ایران با مصر در آن سالها رو به تیرگی گذاشته بود. حتی نام فیلم که لورنس عرب (یا لورنس عربی) بود به لورنس عربستان تغییر یافت تا ارتباط بیشتری بین عربستانهای استفاده شده در متن فیلم با عنوان خود فیلم بوجود آید. جالب تر آنکه در دوبله دوم این فیلم (دوبله در دسترس) مطابق با الگوی دوبله اول عمل شد و به احتمال قریب به یقین در دوبله سوم (که اخیرا توسط چنگیز جلیلوند صورت گرفته است ) هم همین تغییرات حفظ شده اند.عمده تحریفهای فیلم در سالهای دهه 40 در استودیو مولن روژ صورت میگرفت و علت اصلی آن بخاطر فروش بیشتر فیلمهای دوبله شده در این استودیو بود.
فهیمه راستکار در خصوص گفتارهای اضافه فیلمها و افزودن بر غلظت کمدی در یک فیلم چنین گفته بود:ما مردمی هستیم پر از طنز. کدام شاعر ما را می شناسید که یک سری هجویات نداشته باشد؟ همه دارند. ولی هرکسی به زبان خودش گفته و من فکر نمیکنم اینها مردم را تربیت کرده باشند. حافظ و ایرح میرزا همه را بی تربیت نکرده انداصغر افضلی در این مورد خاص چنین گفته بود:در آن سالها فیلمها بیشتر دست خصوصی بود و آنها گیشه را می دیدند. فیلم هرچقدر حالب تر دوبله میشد و طنز بیشتر و کلمات تماشاچی پسندتری داشت گیشه را پر میکرد.در آنزمان جو طوری بود که مردم آن شکل دوبله را بیشتر دوست داشتند و در یک سکوت معین گویندگان پشت گردن بازیگران طوری که حالت ظنر داشته باشد چیزهائی را فی البداهه می گفتند.ناصر نظامی درخصوص اضافات گویندگی هم گفته بود:آن ها اضافه کار ما بود. دوبله ی که سالم باشد دوبله ای نیست که در آن روزگار داشتیم و اصلا فرهنگ امروز با فرهنگ آن زمان تفاوت پیدا کرده است.سایر اظهارنظرهای گویندگان درخصوص اضافات و تغییرات دوبله مشابه چنین مصاحبه هائی است. حتی در مصاحبه هائی که تا کنون سیماکلاسیک با گویندگان داشته و یکی از سوالات اساسی تحلیل و اظهار نظر در اینخصوص است همه گویندگان به نوعی جو زمانه و پسند مردم و وارد کنندگان و سینماداران را علت اصلی میدانستند. آنها اذعان دارند که این کار فی نفسه اصالت فیلم را زیر سوال خواهد برد اما هدف اصلی در آن سالها اصالت فیلم نبود بلکه خوشایند بودن ، به دل نشستن و فروش بیشتر در گیشه عامل اصلی بود. گویندگان ما ثابت کرده اند حتی بدون اضافات و تغییرات هم دوبله هائی سترگ و فوق العاده ارائه کرده اند. بعنوان مثال من در جائی قصد نوشتن یک تحلیل بر دوبله مردی برای تمام فصول را داشتم. هرچه گشتم حتی یک کلمه که مغایر با متن اصلی باشد پیدا نکردم. تمام جملات و کلمات دقیقا و بشکلی عجیب با ترجمه ای فوق العاده در دوبله باز گو میشد و گویندگان نیز با هنرنمائی فوق العاده خود همانها را منتقل میکردند. جلال مقامی در نقل خاطره ای از دوبله اول دایره سرخ برای ما گفت که او و خسروشاهی برای دستیابی به ترجمه ای هرچه دقیقتر (آنهم صرفا برای جمله آغازین این فیلم که روی یک نوشته و به نقل از بودا گفته میشود) از این سر تهران تا آن سر تهران را پیاده طی کرده اند تا به منزل فرخ غفاری و بعد علی کسمائی برسند تا آنها (که بر زبان فرانسه تسلط داشتند) این جملات را به بهترین شکل ممکن برای آنها ترجمه کنند (ترجمه ای که حتی در دوبله های بعدی این فیلم حتی روی فیلم گفته هم نشد)... گویندگان ما همواره بین فیلمهای کم ارزش از ارزشمند تفاوت قایل میشدند و اکثر فیلمهای سترگ تاریخ سینما که امروز با دوبله های فارسی در اختیار ماست ترجمه هائی فوق العاده و بدون زوائد دارد . آنها بخوبی واقف بودند که هرگز نباید مثلا در هملت دست ببرند ، هرگز نباید آثاری را که بر پایه ادبیات غنی جهان تبدیل به فیلم شده اند دستخوش تغییر شوند و هرگز نباید با فیلمهای بزرگ شوخی کرد.از اواسط دهه 30 لاتی صحبت کردن که از دوبله فیلمهای فارسی شروع شد ، روی فیلمهای خارجی هم بسط یافت. چنانکه صحبت روی بازیگرانی چون جان وین ، دین مارتین ، باد اسپنسر ، ترنس هیل ، چارلز برانسون و دیگران با لحن لاتی تثبیت شد و مورد توجه بینندگان قرار گرفت. بجای همین بازیگران و همچنین بازیگران دیگری چون لوئی دوفونس ، پیتر فالک ، چیچو و فرانکو ، باب هوپ ، تلی ساوالاس و دیگران علاوه بر استفاده از لحنها و تیپهائی خاص ، اضافه گوئی و مزه پرانی هم باب شد. اصطلاحات و جملاتی که هرگز در نسخ اصلی فیلمها شنیده نمیشد اما شکل ایرانیزه آن به وفور از زبان گویندگان این بازیگران بگوش میرسید.
صادق ماهرو در هنگ جانبازان بجای تلی ساوالاس یک در میان اوکی می گوید
منوچهر نوذری در فیلم هندی پیغام در یک سکانس میگوید : ساله دگر ، خونه شوهر ، بچه بغل!
چنگیز جلیلوند در کاراگاه جسور بجای ژان پل بلموندو دائم میگوید : نوکرتم!
ایرج ناظریان در فیلم هیچ کس حریف نمیشه با لهجه رشتی (شبیه به صدای سیدعلی میری) بجای یکی از بازیگران میگوید: سلام بخدا!
ایرج ناظریان در رگبار مرگ بجای یک بازیگر که پلیس را خطاب قرار میدهد میگوید : امیر لشکر!
پرویز ربیعی در سه حرفه ای خطاب به بازیگر مقابل خود میگوید : اردک میرزا!
ایرج ناظریان در رینگو بجای جولیانو جما به ترکی میگوید : صبر اِلَه !
در فیلم هندی دِه مال من شهر مال تو منوچهر زمانی و رحمانی در مزه پرانی غوغا میکنند
در بوچ کاسیدی و ساندانس کید ، جلال مقامی و چنگیز جلیلوند در مزه پرانی از هم سبقت میگیرند (چیزی شبیه به رقابت ایرج دوستدار و چنگیز جلیلوند در دلیجان آتش)
و هزاران نمونه مشابه که به مرور آنها را ذکر خواهیم کرد و این چند مورد ، صرفا مشتی از خروار بود.
بوچ کاسیدی و ساندانس کید که در ایران بنام مردان حاثه جو نمایش داده شد ( و اتفاقا این نام جدید با فیلم دیگری - دقیقا به همین نام - همواره اشتباه گرفته میشود) یکی از پرفروشترین فیلمهای اواخر دهه 60 و اوایل 70 میلادی است که با کمتر از 6/5 میلیون دلار ساخته شد و بیش از 110 میلیون دلار عواید فروش نصیب عوامل فیلم کرد. این فیلم که به کارگردانی جورج روی هیل و نویسندگی ویلیام گولدمن و توسط فاکس قرن بیستم ساخته شد نامزد 8 و در نهایت برنده 4 جایزه اسکار شد که دو جایز مهم آن در بخشهای موسیقی و فیلمبرداری بود. صحنه های چشم نواز و لوکیشن های بی نظیر همراه با موسیقی متن فوق العاده که حتی ترانه آن نیز از جایزه اسکار بی نصیب نماند در نهایت فیلمی را به سینمای کلاسیک اضافه کرد که اگرچه جامعه منتقدین آنرا نمی پسندید اما محبوبیت خاصی بین عوام یافت. در این میان بازی دو اسطوره بازیگری یعنی پل نیومن و رابرت ردفورد جذابیتی خاص به فیلم بخشید که بر محوریت رفاقت تا پای جان ، فیلمهای بسیاری را که پس از آن ساخته شد تحت تاثیر خود قرار داد و خود الگوی بسیاری از فیلمهای تاریخ سینما شد.
داستان فیلم خود یک حماسه است. حماسه ای که دو دزد می آفرینند. چیزی شبیه به بانی و کلاید که از یک زن و شوهر دزد یک حماسه در سینما خلق میشود. آمریکائیها میتوانند از هرچیز حماسه بسازند. از کلاه برداریهای تاریخی بگیرید تا کشتار با اره برقی. از توهم و خیال بگیرید تا شخصیتهایی روان پریش. بوچ و ساندانس با سرقت قطار و بانک امرار معاش میکنند. هر دو با شخصیت خاصی که دارند نواقص هم را به نوعی می پوشانند. یکی هفت تیرکش زبردستی است و دیگری زبان باز قهاری. یکی عالم و دیگری ساده لوح . تضادها کاملا مشخص است اما هردوی آنها در یک چیز وجه اشتراک دارند و آن اینکه در عالم رفاقت هرجا و همه جا باهمند. بخصوص در لحظات باشکوه انتهای فیلم که نیمه جان و زخمی به استقبال لشکری از سرباز میروند. این استقبال از مرگ حتی در فیلمی ایرانی بنام تاراج با انتهائی مشابه تکرار شد و در تمامی فیلمهایی که با چنین رویکردی فیلم را به انتها رساندند جذابیتی خاص یافتند که بهترین نمونه آن این گروه خشن است.این فیلم در همان سالهای اکران در سینماهای جهان به ایران وارد و دوبله شد. گویندگان این فیلم در نقشهای اصلی عبارت بودند از :
چنگیز جلیلوند بجای پل نیومن در نقش بوچ کاسیدی
جلال مقامی بجای رابرت ردفورد در نقش ساندانس کید
ژاله کاظمی بجای کاترین راس در نقش اتا پلیس
ایرج رضائی بجای استارتر مارتین در نقش پرسی گریس (پیرمرد)
و چند گوینده فرعی دیگر که کار آنها مورد بحث ما نیستاین فیلم در دوبله فارسی (در عین حال که یکی از بهترین دوبله های تاریخ دوبلاژ در ایران بشمار میرود ) یکی از نمونه های خاص تحریف در دوبله است. دیالوگ ها گاه بطور کامل عوض میشوند و شکلی ایرانی (با تکیه بر ضرب المثلها و استعارات وطنی) با محوریت طنز بیان میشوند. موضوع " جدی+ طنز" را بیننده ایرانی از زمانهای دور می پسندید و امروزه هم میشود جذابیت این نوع فیلمها را مثلا در سریالهائی چون پایتخت که واقعیت روزمره زندگی را با چاشنی طنز بیان میکنند و مورد توجه قرار میگیرند شاهد بود. در این فیلم یک تراژدی انسانی که از دزدی شروع و به مرگ ختم میشود و کوچکترین طنزی در نسخه اصلی وجود ندارد را گویندگان پرتوان ما در دو نقش بوچ و ساندانس با کلمات و اصطلاحاتی که طنز در آنها موج میزند را در نسخه ای جدید ارائه میدهند که به مراتب از نسخه اصلی فراتر میرود. شاید اگر نویسنده فیلم ، دوبله ایرانی آنرا میدید بطور قطع آنرا دقیقا به همین شکلی می نوشت که مترجم و گویندگان ما آنرا اجرا کرده اند!
به نمونه هائی از این دیالوگها اشاره می کنیم که بین بوچ و ساندانس با گویندگی بسیار پرتوان چنگیز جلیلوند و جلال مقامی ادا میشود و بیننده را مسحور خود میکند:- در ابتداي فيلم نيومن ميگويد:
اينجوري كه هواشناسي خبر ميده اينجا از علاقه برادري خبري نيست
اين جمله بجاي اين جمله گفته ميشود:
Well We Seem to be a little Short on Brother Love Around hear
نيومن ميگويد :
ما داريم ميريم داشي
- كه بجاي جمله زير گفته ميشود
Were on our Way
تو نميدوني اون خيلي فرزه ميزنه شيشه عمرتو ميشكونه
You Don’t Know How Fast He is
قربان يو ولي ما واس بريم. مسافريم، زت (عزت) زياد
Tanks But We Got to get going
واه واه تو نميري يارو زهر ترك شد، شرط مي بندم واس بره حموم
Like I been Telling you Over the hill
بعد از ضربه نيومن به بلند بالا يكي از افراد:
راستش من طرفدار تو بودم بوچ
و بوچ : خر خودتي خودم مي دونستم. دماغ كوفته اين يه چشمه از كارام بود
Well Tank you Flat Nose
بهنگام پراكنده شدن پولهاي سرقتي قطار در هوا بدون آنكه كلامي در فيلم موجود باشد ردفورد (مقامي) ميگويد:
باز ما عقلمونو داديم دست اين
نيومن(جليلوند) ميگويد:
تو عقلت كجا بود كه بدي دست من؟
مقامي(ردفورد) ميگويد
اون يه ذرشم تو نداري
در لبه پرتگاه ردفورد مي گويد
من شنا بلد نيستم مرد حسابي
I cant Sweem
و نيومن ميگويد:
كجاي كاري؟! تو دعا كن وسط زمين و آسمان نميري
The Fall Will Probabely Kill you
نيومن خطاب به رد فورد هنگام خداحافظي با راس
در لفافه حرف نزن كيد ، لُب مطلبو بهش بگو
Tell her Straight
و موارد مشابه بسيار ديگر...
اما روش صحبت اسپانياني ايندو و دوبله بخش مورد نظر بسيار استادانه و وفادارانه صورت گرفه است
چنانكه نيومن در دزدي بانك كلمات اسپانيايي از يادش مي رود و كاغذي از جيب دراورده ميخواند: مانوس آريبا- آريبا.
رد فورد داد ميزند: دستا كه بالاست.
نيومن ادامه ميدهد: ماانوس تودوس آستدس آرسيمس آلا پارارو
و ردفورد با تعجب داد ميزند: اونا قبلا كنار ديوار وايسادن بقيه شو بخون
و نيومن ادامه ميدهد: اودوس اودوس ... اصلا به من چه بگير خودت بخون.
سرعت دوبله و لحن كلمات در اين صحنه و گويش جليلوند و مقامي بسيار درخور تحسين استگويندگي ايرج رضايي در دو نقش كه اصلي ترين آنها نقش پيرمرد صاحبكار (با بازي خوب استارتر مارتين) است يكي از شاهكارهاي اوست چنانكه با تكيه بر حرف نون و ميم(با پي آمد الف) و گاه يك تف با صداي ناهنجار آنرا به عاليترين شيوه به نمايش مي گذارد من در اينجا متن كامل ترانه اي كه استارتر در طول ۳۰ ثانيه از فيلم ميخواند قيد ميكنم و بعد كلماتي كه ايرج رضايي بجاي آنها (با ترانه ای براساس یک نوای شیرازی ) نجوا ميكند را مي آورم
Oh Don’t you remember
Sweet Besty From Pike
Crossed the high Mountains
With her Lover of Ike
Two Yoke of Oxen
And a Big Yalla Dog
Tall Shanghai Rosster
And One Spotted Hog
Toodle – Dang – Hoodie di – do
Doodie – dang hoodie ay
Shanghai ran off
And the Cattle all Died
Lest Piece of Bacon
يه قالي گوش چمن، گوش چمننننن ن ، گوش چمن ن ،
تازه شكفتههههههه . تازه شكفته ه
نه دسم بش ميرسه نه خوش مي افتههههه ه
مستوم مستومممم م . مستوم كنار قاطر من اَستُمممم م
(رضايي آنقدر اين چهار كلمه را كش ميدهد تا همان ۳۰ ثاينه سپري و تطبيق صورت گيرد)در جايي ديگر پيرمرد مي گويد:
تو گذرگاه بايد خطر رو رد كنيممممممم ما
ردفورد: ممكنه اينجا يه كاري بكنن؟
پيرمرد: نه اونجا پدر صاب بچه رو در مي آرننننن نا
و بعد خطاب به ردفورد و نیومن : اخمخ ها
درهر صورت اگرچه دوبله اين فيلم بسيار ماهرانه صورت گرفته است اما عوض بدلهاي كلام اصلي فيلم آنرا صرفا براي يك تماشاگر عام جذاب نشان ميدهد و نه يك سينمارو اهل نقد و انتقاد. به شخصه عاشق صحنه دوئل ردفورد و نيومن با دزدان هستم. جايي كه هر دو با سرعتي خيره كننده بسوي آنها شلیک میکنند... دزدان در عرض چند ثانيه به خاك و خون مي غلتند و صداي ناله اي مد دار و بلند کشتار را جذابتر میکند ( شگردی که پکین پا استادش بود) و بعد... اين صداي زوروه باد است كه نفس بیننده را با یک حرکت اسلوموشن خیره کننده در سینه حبس میکند. اين فيلم و بويژه صحنه درگيري فوق العاده ساندانس و بوچ در بين ده ها نفر از مكزيكي ها و بوليويايي ها با يك تدوين خيره كننده تدوين هاي سام پكين پا را بياد مي آورد (با همان مضمون نخ نما که : دوره افرادي که بسر آمده باید بروند)در گفتگوهای مسلسل وار جلیلوند و مقامی بیننده مبهوت این همه شکوه و مهارت طنازانه است. تجربه نشان میدهند جلیلوند هرگاه فرصت را مغتنم دیده دست به طنز برده است. دوبله های مجدد فیلمهای جان وین توسط او مصداق بارز این حقیقت است که وی ابائی از ادای دیالوگهای تحریف شده ندارد. سالها دوبله در کنار گویندگان طنازی چون مرحوم ایرج دوستدار و حمید قنبری و محمدعلی زرندی و حتی بازیگری شوخ و شنگ چون فردین از او یک طناز قهار ساخته است که میتواند فی البداهه هر دیالوگی را در دهان هر بازیگری بازیگر بگذارد. بنابراین کار او در بوچ کاسیدی و ساندانس کید چندان عجیب نیست. آنچه عجیب بنظر میرسد حرکت موازی و بسیار خلاقانه جلال مقامی بجای ساندانس است که نه تنها از جلیلوند کم نمی آورد بلکه طنزهاش گاه از جلیلوند پیشی میگیرد. در صحبتی که بشکل تلفنی و اخیرا با استاد گرامی مقامی داشتم و از این گویش در این فیلم انتقاد کردم ایشان با رویی گشاده گفتند : من مجبور بودم در چنین دوبله ای اجازه ندهم جلیلوند از من پیشی بگیرد و پا به پای او حرکت کنم... و تماشای مجدد فیلم ثابت میکند که نه تنها مقامی از جلیلوند کم نمی آورد بلکه ثابت میکند وی در هر برهه و هر لحظه ای که اراده میکند میتواند هر آنچه در چنته دیگران است را به طرفه العینی با نبوغ خود به رخ خود آن شخص کشد.
در یازدهمین شماره از روزنامه ی فردوسی و در 1338/01/22 دکتر هوشنگ کاووسی نقدی تند بر دوبله فیلم شیرهای جوان نوشت و بشدت از ترجمه این فیلم انتقاد کرد.
در شماره 207 ستاره سینما ، مترجم این فیلم ( آقای شرنگ) جوابیه ای به کاووسی داد که اگر فرصتی بود هردو نوشته را ارائه خواهیم کرد.در اینجا به نقل یک انتقاد بر دوبله فیلم وداع با اسلحه میپردازیم که در ستاره سینما به چاپ رسیدگویا دوبلورها بن هکت (نویسنده ) را قبول نداشتند و خود برای این فیلم دیالوگ تازه ای نوشته اند. صداهای متفرقه و موزیک به کلی از بین رفته و بدتر از همه به مجرد اینکه راک هادسن با جنیفر جونز لبخند میزنند ، دوبلورها بجای آنها قاه قاه میخندند. این خنده برای چه بوده خدا میداند. شاید به این خاطر که تماشاگران را بیشتر به خنده بیاندازند. اگر اینطور باشد باید بگوئیم که آنها در این کار موفق شده اند. چه ، تماشگران صحنه نهائی که باید متاثر شوند قاه قاه میخندند آیا بیش از این کافی نیست؟ دوبله لطمه شدیدی به فیلم زده . انتخاب کلمات لوس و بی ربط دیالوگ فیلم را تا سطح یک فیلم فارسی پائین می آورد. بجای کلمه عزیزم که مرتبا در این فیلم تکرار شده دوبلورهای محترم همه نوع معنی از قربونت برم تا می پرستمت و دوستت دارم توی دهان بازیگران گذاشته اند.گاهی بازیکنان فیلم حرف های دیگری به فارسی بازگو میکنند.
فیلم دیکتاتور بزرگ (اثر چارلی چاپلین) برای اولین بار با گویندگی مجید محسنی بجای چارلی در ایران به نمایش درآمد. گفته میشود نسخی از فیلمهای جاپلین که به تمام کشورهای دنیا فروخته میشد با شرط عدم دوبله فیلمهای وی در آن کشورها اجازه اکران میگرفت. ایرانیها که علاقه وافری به دوبله فیلم داشتند با ورود اولین فیلمهای ناطق چاپلین به ایران در پی دوبله آثار بودند. با اعزام یک نماینده از طرف یکی از استودیوها نزد چاپلین موافقت وی برای دوبله فیلم دیکتاتور بزرگ گرفته شد و مجید محسنی بجای چارلی گویندگی کرد. گفته میشود فیلم ابتدا دوبله شد و نسخه ای از فیلم دوبله شده در حضور چاپلین به نمایش درآمد و موافقت وی برای اکران اخذ شد. سالها بعد این فیلم مجددا با صدای مرحوم اصغر افضلی دوبله شد.
مرحوم مجید محسنی یکی از نوابغ عرصه تئاتر ، سینما و رادیو بود که در اواخر دهه 30 دستی هم بر دوبله داشت. وی در نزد منتقدین سینمای ایران جایگاهی رفیع دارد. در سینما نزدیک به 20 فیلم بازی کرد که مشهورتریشنان پرستوها به لانه باز میگردند ، بلبل مزرعه ، آهنگ دهکده و لات جوانمرد است. برخی فیلمها را کارگردانی و نویسندگی هم کرد. شخصیت عمقُلی صمد با لهجه خاص روستائی از شخصیتهای ماندگار او در رادیو بود که بعدها پرویز صیاد در سینما از جنین نامی شخصیت دیگری خلق کرد . محسنی دستی در دوبله هم داشت و استودیو دوبله مهرگان فیلم را وی با همکاری عده ای از دوستانش تاسیس کرد که تا 1360 بکار مشغول بود. وی در اواخر دهه 60 هجری در گمنامی درگذشت.
در اواخر دهه 30 و با چاپ مقالاتی که نمونه ای از آن در اینجا درج شد صاحبان استودیوها و واردکنندگان فیلم به ایران تصمیم به دوبله فیلمهای خود در استودیوهای مجهزتر با همکاری جمعی مطلع از مدیران دوبلاژ و مترجمین گرفتند تا انتقادهایی که بعضا در ستاره سینما در نقد دوبله فیلمها به چاپ میرسید تاثیری در فروش فیلمها نداشته باشد. اما با این وجود این انتقادها همنان ادامه داشت بطوریکه اگرهم از دوبله یک فیلم تعریف میشد در انتها به نقاط ضعف و تحریف ها اشاره میشد. بطور مثال یک منتقد در یک شماره از ستاره سینما ابتدائا از دوبله نامزد بازی تعریف کرد و سپس از دوبله گربه ی جادوگر از اینکه جیمز استوارت در جاهائی از فیلم دائما میگوید زرشک انتقاد کرد و این درحالیست که از کلیت دوبله فیلم اظهار رضایت کرد.
ایرج دوستدار و جان وین
یکی از گویندگان نامی ایران که همواره به تحریف در دوبله متهم گردیده ، مرحوم ایرج دوستدار است. ایرج دوستدار یکی از غولهای تاریخ دوبلاژ ایران چه در عرصه مدیریت دوبلاژ فیلم (که چه بسیار فیلمهای بزرگ و سترگی از تاریخ سینما بدست با کفایت او دوبله شد) ، چه به لحاظ تربیت شاگردانی بسیار ( که بسیاری از بزرگان حال حاضر دوبله ایران که خود از اساتید گویندگی و مدیریت دوبلاژند از شاگردان او هستند) ، چه به لحاظ گویندگی ( که خود وی در تکنیک و تسلط در گویندگی از نام آوران این عرصه بود ) و چه به لحاظ مولف بودن و نوآوری در این حرفه بوده است که رد پایش را هرکجای دوبله ایران واکاوی کنید ردی از او خواهید دید. تاثیر او و گویندگیهایش بر دوبله ایران و حتی بر سایر گویندگان و همچنین فروش فیلمهایی که دوبله میکرد غیرقابل انکار است. تاریخ دوبلاژ ایران کمتر گوینده و مدیر دوبلاژی را بیاد دارد که دارای چنین عملکردی فوق العاده در تمام بخشهای کاری خود باشد. او آنچنان نزد اکثر همکاران و شاگردانش محبوبیت داشت که بعنوان مثال منوچهر نوذری ، نام فرزندش را بیاد او ، ایرج گذاشت. ایرج دوستدار چنان غرق در دوبله شده که حتی خانواده و نزدیکان خود را نیز به نوعی به این وادی کشاند. از برادرانش (کاووس و فریبرز) بگیرید تا همسرش (جهانتاب ترابی تهرانی)...
یکی از علل موفقیت ایرج در دوبله که تا اوج خود را رساند حضور او در عرصه بازیگری تئاتر (پیش از حضور در دوبله ) بوده است. اصولا گویندگانی که کنار دوبله یا پیش از ورود به عرصه گویندگی دستی در تئاتر و بازیگری هم داشتند بعدها از نوابغ این عرصه شدند و این مهم ، نشان از این واقعیت است که دوبله فیلم قرابت عجیبی با بازیگری دارد و گوینده ای که خود بازی میداند بسیار موفقتر از کسانی است که فقط ادای بازی را پیشه خود کرده اند و هرگز رنگ صحنه و سن را ندیده اند. درست مانند کشتی گیری که از زورخانه پا به کشتی میگذارد و کشتی گیری که هرگز با زورخانه و معارف تن و روح سازش آشنا نیست.اما آنچه ایرج را در بخش دیگری از عالم دوبله شهره آفاق کرد اضافه گوئیها ، پس گردنی گوئیها ، مزه پرانیها و تیکه اندازیهایش بود که بنام تحریف در دوبله از آن یاد میکنیم و جالب اینکه شکل گویش او مورد تقلید بسیاری از گویندگان (چه همزمان با وی و چه پس از او) مورد تقلید قرار گرفت. تقلیدهائی که در بهترین شکل ممکن ، جلیلوند از او کرد هرگز بپای ایرج نرسید و راز استعداد ایرج در خلق بداهه ها را کسی درنیافت تا حتی بتواند از اینگونه گویش ها تقلیدی درست انجام دهد. اما راز این بوغ براستی در چه بود؟ دوستدار در هر شکل انسانی خودساخته و آشنا با فرهنگ ایرانی و با سواد بود. نوع سخن گوئی او با لاتهای خیابانی که هرچیز و همه چیز را در دهان بلغور میکردند توفیر داشت. دوستدار علاوه بر تطبیق یا سینک عادی در دوبله ، به نوعی در تطبیق فرهنگ ایران با فرهنگ جوامع دیگر دست داشت که کمتر به چشم آمده است. زبان انگلیسی هرگز با زبان فارسی منطبق نیست. چه در فرهنگ مردمانش و چه در لحن ها و بیان احساسات کلامی.بطور مثال خود ایرج در شماره 148 ماهنامه فیلم پرده از برخی دقتهایش در یک مقاله انتقادی برمیدارد. به بخشی از گفتار او در اینخصوص توجه کنید:
مصاحبه کننده محترم در شماره 145 بامن صحبتی در مورد تحریف در دوبله کرد و به نظر میرسید که قانع نشده باشد. ببینید کم و زیاد کردن با تحریف فرق دارد. مثالی میزنم. به این جمله توجه فرمائید: one of these days i will kill you برگردان دقیق این جمله چنین است که " من یکی از این روزها تو را خواهم کشت" سوال اینجاست که آیا باید این جمله در دوبله درست و بی کم کاست عین خودش ترجمه و گفته شود؟ آن وقت سوالی که پیش می آید اینست که منظور از "یکی از این روزها" کدام روز است؟ : جمعه ؟ یکشنبه ؟ پنجشنبه ؟و از طرف دیگر منظور از مشخص کردن کلمه اشاره ی " این" چیست؟ آیا روزها مانند شی در مقایل دیدگان شما به صف ایستاده اند و شما مشغول جدا کردن و مشخص کردن آنهائید؟ آیا منظور این نیست که : " بالاخره می کشمت"؟ یا " ازر دست من جان سالم بدر نمی بری"؟ یا هرجمله ای با این مفهوم که در مقام تهدید باشد؟ ... آیا این تغییر عدم امانت داری است؟ به عبارت why not توجه کنید. این یعنی " چرا که نه" مثلا شما به دوست خود می گویید امشب به خانه ما می آیی؟ و او میگوید "چراکه نه". چنین اصطلاحی ما در فارسی نداریم و مختص زبان بیگانه است. مفهوم دقیق و منظور گوینده در این جمله به زبان فارسی آنست که "معلوم است که می آیم" یا " مسلما می آیم" . آیا این تغییر تحریف است؟ یا در جمله "اعصابم را خرد نکن" که از دهان یک کابوی خارج میشود چه اشکالی دارد بگوئیم " اعصابم را خط خطی نکن"؟ از این نمونه ها بسیار داریم و من سعی کردم به زبان سلیس فارسی آنها را بیان کنم...در بخش بعد به ادامه صحبتهای ایرج دوستدار و پس از آن تحلیل یکی از فیلمهایی که آن مرحوم بجای جان وین صحبت کرد (دلیجان آتش) بعنوان نمونه ای بیادماندنی از کارهایش و ذکر اکثر تکیه کلامهای او بجای جان وین اشاره خواهیم کرد
با جزئیات بیشتری به زندگی جان وین و ایرج دوستدار می پردازیم
اريو ميچل موريسون که بعدها به جان وین معروف شد در 1907 بدینا آمد و 1979 درگذشت. وی در نزدیک به 200 فیلم ظاهر شد که بخش عمده آنها وسترن است. وین علیرغم حضور در این تعداد فیلم، صرفا در فیلم گمنامی بنام سنگریزه واقعی (ده سال پیش از مرگ) موفق به دریافت جایزه اسکار شد و هرچند اسکار افتخاری نیز از طرف آکادمی اسکار به او تعلق گرفت اما آنچه او را در غرب شهره عام عام و خاص کرد جوایز سینمائی اش نبود.آنچه جان وین را شهره غرب کرد هیبت نمادین او بعنوان اسطوره غرب (یا بهتر است بگوئیم آنچه غرب آنرا ارزش میداند) قدرت است.قدرت و هیبت و زور و تسلط و سربودن از دیگران ارزشهائی است که غرب می پسندد و همواره در پی کسب آن بوده و می بینید که در طول چند صد سال اخیر (که از عمر غرب در برابر عمر چند هزار ساله شرق میگذرد) بدان نیز دست یافته است و هراس از بازگشت قدرت شرق تنها عاملی است که میتواند این ارزش را به چالش کشد. نابودی آثار شرق ، تئوری توطئه در شرق ، تروریسم و همچنین چسبانیدن انگ بدی و زشتی به شرق و گاه به یغما بردن اصالت قهرمانان شرق و تبدیل آنها به قهرمانان غرب سرلوحه اقدامات غرب در این ارزش آفرینی برای خود بوده و هست.
جان وین در این گیرودار با دنیائی که خود و دیگران در سینما برایش ساختند تمام نشانه های این ارزشمندی را یکجا به ودیعه داشت. او هم در روی صحنه و هم پشت صحنه سینما نماد کل غرب بود. در پرده سینما یکه سوار دشتهای پست و مرتفع بود و هیچ کس را یارای مقابله با او نبود. هرچه میخواست میکرد و همگان برای بقای خود به او نیازمند بودند. او نماد خیر بود و هماره بر شر فائق. او هم در ظاهر تنومد و جذاب بود و هم در باطن. صدایش ، حرکاتش ، تیرانداختنش ، تفنگش ، اسب سواری اش ، حتی مردنش همه و همه در ذهن هر غربی همچون فسانه و اسطوره بود. سینمای وسترن بازیگران زیادی را بخود دید اما هیچکدام (از کرک داگلاس و هنری فوندا و گری کوپر و راندولف اسکات و جیمز استوارت و کلینت ایستوود بگیرید تا پل نیومن و برت لنکستر و کوین کاستنر و رابرت ردفورد و استیو مک کوئین) هیچدام به اندازه جان وین در دنیای سینمای وسترن ، یک غربی را تا اعماق جان سیراب نکردند. او یگانه مرد دنیای کل وسترن و نمادی از برازندگی و اعجاب در این گونه سینمائی بوده و هست.اما آنچه مورد بحث ماست گوینده این بازیگر در ایران است.
ایرج دوستدار در سال 1309 در قزوین بدنیا آمد و در سال 1375 درگذشت. خانواده دوستدار خانواده ای هنرمند بوده است. دو برادر دیگر ایرج یعنی کاووس و فریبرز از گویندگان نامی تاریخ دوبله هستند و بخصوص کاووس با صدائی آسمانی جایگاه ويژه ای در نزد علاقمندان به هنر دوبله و صداپیشگی دارد که متاسفانه در جوانی رخت از جهان بربست. همسر ایرج دوستدار ، خانم جهانتاب ترابی تهرانی نیز از گویندگان قدیمی دهه 30 فیلم در ایران بود که در همان زمان حرفه دوبله را (پس از 2 سال فعالیت) رها و به کار پزشکی داروسازی که تخصص وی بود روی آورد و در حال حاضر صاحب یک داروخانه در خیابان انقلاب است ( درست مانند خانم سیمین دخت احساسی که پس از انقلاب دوبله را رها و به کار پزشکی – آسیب شناسی بالینی - روی آورد و در حال حاضر ریاست یک آزمایشگاه پزشکی را در کارگر شمالی تهران عهده دار است) . ایرج ، پس از انقلاب بخاطر عقاید مذهبی و بعضا عقاید سیا سی خود گوشه انزوا گزید و حتی با وجود مهاجرت فریبرز به خارج از کشور ، با عرق وطنی و ملی و روحیات ایران دوستی خود در ایران ماند و بعدها مجددا در دوبله فیلمها و سریالها ظاهر شد.
وی فعالیتهای هنری خود را با بازی در تئاتر در اوایل دهه 20 آغاز کرد. برخی از نمایشهائی که او در آنها حضور داشت عبارتند از رستم و سهراب ، نقابداران ، نادرشاه و در راه شیطان . در سال 1331 او فیلم هم ساخت. ملانصرالدین را با حضور خود و برادرش کاووس روی پرده برد.ایرج دوستدار از گویندگان و مدیران دوبله قهار تاریخ دوبلاژ ایران و از اولین های این حرفه است.او توسط امیرحسین حامی (از صدابرداران نامی سینمای ایران) و کنعان کیانی (گوینده بزرگ رلهای کمدی) با فیلم برف روی پا (مرا ببخش) با مدیریت عطاالله زاهد در سال 1324 وارد عرصه گویندگی شد.این فیلم در واقع اولین فیلم دوبله در ایران بود و دوستدار در آن حضور داشت . بنقل از خودش علت حضورش در دوبله، گویندگی بجای خود در برخی از فیلمهائی بود که در آنها بازی میکرد. فیلمهائی چون یاغی ، یک نگاه ، دختری از شیراز ، مراد ، دزدان معدن ، خون و شرف . او در فیلمهای زیادی گویندگی کرد. بجای بازیگرانی چون باد اسپنسر (در فیلمهائی چون ارتش 8 نفره ، دزد دریائی سرخپوش ، گروه مرگبار و ... ) ، رابرت میچم (در خدا میداند آقای آلیسون - دوبله اول ، آقای موسی ،خشم خدا ، 5 ورق سرنوشت و ...) ، ویکتور ماتیور (سامسون و دليله – دوبله اول) ، ارنست بورگناین (وایکینگ ها – دوبله دوم) ، وان هفلين (شین – دوبله اول) ، آکیم تامیروف (ماجراهای شگفت انگیز مارکوپولو ) ، برایان کیت (نوادا اسمیت) ، لی.ج. کاپ (چگونه غرب تسخیر شد) ، رکس اینگرم (دزد بغداد – دوبله دوم) ، چارلتون هستون ( ده فرمان – هردو دوبله) ، ادی کنستانتین (مجموعه فیلمهای کمدی) و ... همچنين در برخی فیلمها و سریالهای ایرانی مانند : محمدعلی فردین (جبارسرجوخه فراری – دوبله اول) ، فرهاد خان محمدی (سریال کاراگاه) ، فتحعلی اویسی (هی جو) ، منوچهر حامدی (عروسی خون) ، جهانگیر فروهر (سریال امام علی) ، داود رشیدی (سریال تنهاترین سردار) ، فاضل اجبوری ( سریال روزی روزگاری) ، رضا فاضلی (جنوبی) و ...
ایرج دوستدار مدیر دوبلاژ بسیاری از فیلمهای بزرگ تاریخ سینماست که عمدتا دیگر مدیران دوبلاژ بخاطر حسادتها و بعضا رقابتها ، فیلمهائی که وی دوبله کرده بود را مجددا دوبله کردند. از مشهورترین فیلمهائی که وی مدیریت دوبلاژ آنها را بر عهده داشت و بعضا در آنها خود نیز هنرنمائی میکرد عبارتند از : دیکتاتور بزرگ (دوبله اول) ، افسانه گمشدگان (هر دو دوبله) ، یکشنبه ها هرگز ، لج و لجبازی ، سلیمان و ملکه صبا (دوبله اول) ، آپارتمان ، محبوب زنها ، دعوت به تیراندازی ، ایرما خوشگله ، سامسون و دلیله (دوبله اول) ، سرگیجه ، ژودیت ، تازه چه خبر پوسی کت ، داستان وست ساید ، ده فرمان (هر دو دوبله) ، بعضی ها داغشو دوست دارن، بکت ، جدال در اوکی کورال(دوبله اول) ، زن اونجوری ، طبلهای جنگ ، هفت دلاور (دوبله اول) ، فرار بزرگ (دوبله اول) ، روانی ، جاده هاله لویا ، طوفان و ... وی مدیریت دوبله را با فیلم ماجرای مونت کارلو و گویندگی بجای ویتوریو دسیکا در سال 1337 شروع کرد و تا سال 1357 ادامه داشت. پس از انقلاب مجددا در سال 1367با فیلم در مسیرتند باد فعالیت خود را پی گرفت. اکثر فیلمهای جری لوئیس را ایرج دوستدار مدیریت دوبله کرد. وی (در کنار هوشنگ لطیف پور) در آغاز و در سه یا چهار فیلم از کاوس برای گویندگی بجای جری لوئیس استفاده کرد و پس از بهره گیری از یکی دو نفر دیگر در نهایت حمید قنبری را برای این نقش تثبیت کرد.آنچه ایرج دوستدار را در جائی فرای سایر گویندگان قرار میدهد گویندگی یا مدیریت ایشان نیست چراکه دیگران هم کمابیش چنین قابلیتهایی داشتند.
ایرج دوستدار با جان وین شهره شهر شد. صدای ایرج آنچنان با هیکل و منش و خصلت و مرام جان وین درهم آمیخت که وقتی وین مردم او را با این صدا می شنیدند گویی جان وین یک جاهل ایرانی است که در غرب هنرپیشگی میکند. قهرمان غرب وقتی از صافی ایراج میگذشت تبدیل به قهرمان شرق میشد. محمدعلی زرندی از یک دلقک بنام نورمن ویزدم (که در سینمای ملل جایگاه خاصی ندارد) یک هنرپیشه محبوب در ایران ساخت ، حمید قنبری با تمام شیرین کاریهایش بجای جری لوئیس صرفا او را در حد و اندازه های خودش برای بیننده ایرانی نگه داشت ، خسرو خسروشاهی و عزت الله مقبلی صدای آلن دلون و الیور هاردی را مطابق با چهره و ظاهر آنها برای فارسی زبانان الک کردند و دیگرانی که هرکدام با نبوغ خود جلائی خاص به بازیگر دادند و در واقع بازی بازیگر را با آواهای بی همانند خود (در کنار شکوه مهارت و فن) به کرانه های اوج بردند ، اما ایرج دوستدار در این گیرودار چیز دیگریست و یک سروگردن از دیگران سرتر.
از همان آغاز (همزمان با دوله فیلمهای جان وین) ، وقتی وی فیلم دیکتارتور بزرگ را دوبله کرد و مجید محسنی را بجای چارلی چاپلین گذاشت بینندگان آواز چرخ چرخ عباسی را با صدای محسنی از دهان چاپلین شنیدند! شاید آنروزها کسی باور نداشت که یک پدیده در دوبله ایران درحال تولد است که سالها بعد گونه ای با نام پس گردنی را بشکلی استادانه در فیلمها رواج خواهد داد. وقتی بعنوان مدیر دوبلاژ در فیلمی به نوذری گفت بجای هاکل بری فین بگو اتول خان رشتی تا به زعم خود منش و شخصیت بری فین را با ایرانیزه کردنش به رخ تماشاگر ایرانی کشد منتقدین باید میدانستند که یک مولف جدید در دوبله در حال سربرون آوردن از تخم هنری دوبله است.حکایت دوبله هایش بجای جان وین حکایتی شنیدنی است. مرحوم نصرت الله محتشم (همسر ژاله علو) با آن صدای پرطنین در اولین فیلمی که از جان وین وارد ایران شد (فاتح) صحبت کرده بود. برادران اخوان با وارد کردن فیلمی دیگر از وین با عنوان افسانه گم شدگان با وساطت ایرج دوستدار از محتشم خواستند که در این فیلم نیز گویندگی کند. به دلیل استقبال بینندگان از فاتح و صدای محتشم ، وی درخواست چک 5 هزار تومانی میکند که مبلغ قابل توجهی است. اخوان ها امتناع میکنند و کار را به خود دوستدار محول میکنند. وی شخصا وارد گود میشود و با بهره گیری از گویندگانی چون مهین معاونزاده (بجای سوفیا لورن) و حمید (بجای روسانو براتسی) خود شخصا بجای جان وین می نشیند. خودش میگوید وقتی در صحنه ورد وین به هتل خطاب به براتسی گفتم : آقابرنارد ... کجائی ناکس؟ تمام عوامل صدابرداری فیلم از خنده روده بُر شده بودند و همگان درخواست ادامه کار را با چنین شیوه ای دادند. میگوید وقتی فیلم دوبله شد و به سینما رفتم صدای خنده تماشاگران یک لحظه قطع نمیشد و کار اکران این فیلم در 2 سینما پیگیری شد...
همین اقبال عمومی از طرف مردم و واردکنندگان فیلم ، دوستدار را بر ادامه کار با چنان اسلوبی راغب تر کرد.منتقدین و به اصطلاح روشنفکران سینمای ایران همواره از ایرج دوستدار بعنوان مولف و مبدع دیالوگهای پس گردنی گلگی داشته و دارند. او در سال 1372 در دو شماره از ماهنامه فیلم درخصوص عملکرد خود در اینخصوص دفاع و با قطعیت تمام گفت : اگر جان وین دوباره سرازخاک بردارد و قرار باشد من جای او صحبت کنم بجان شما و خودم و پنج فرزندم به همان شکل خواهم گفت.
کسانی که دوبله های ایرج دوستدار بجای جان وین را دیده اند بخوبی میدانند که :
1- او هرگز در فیلمها تحریفی بوجود نیاورد. کسانی که دوبله های او را تحریف مینامند نه تعریف درست تحریف را میدانند و نه بر کار ایرج آگاهند. در تحریف فیلم داستان یا بخشی از داستان و یا نسبت و هدف افراد بطور کل تغییر و به شکل دیگری بیان میشود. درست مثل اینکه در دو دوبله بعد از ظهر سگی (بعد از ظهر نحس) هدف سارق بانک (آل پاچینو) در دوبله عوض میشود. پاچینو برای تامین هزینه عمل جراحی دوست دوجنسه خود دست به سرقت میزند و این حقیقت در دوبله اول بخوبی و حتی با صدای دورگه و زنانه دوست به ظاهر مردش مشخص است اما در دوبله دوم تنگدستی و فقر وی عامل دزدی واگویه میشود و دوست دوجنسه صدائی کاملا مردانه دارد. این یک تحریف نابخشودنی است. خسروشاهی را (بعنوان مدیر دوبلاژ و گوینده این فیلم) نباید بخاطر دوبله جدید بخشید. کسانی که دائما بر بوغ و کرنا میکنند که دوستدار سینما را با مزه پرانیهایش تحریف کرد کجایند تا درخصوص چنین تک فیلمهائی که کل بداهه گوئیهای دوستدار به گرد یک تغییر کلی دوبله مثلا این فیلم نمیرسد اعلام نظر کنند و خسروشاهی را و سابقه هنری وی را زیر سوال برند. و مدیران دوبله دیگر که هریک به نوعی در فهرست کارهای خود بعضا چنین افتخاراتی! را به یادگار گذاشته اند اما هرگز کسی آنها را بازخواست نکرده است. از داستان سیاوش (با تغییری کل دیالوگها) بگیرید تا همین ترانسفورمز 4 که شب چهارشنبه سوری امسال پخش شد و دوست پسر و دختر به هم دخترم و پسرم میگفتند
2- ایرج دوستدار با آشنائی کامل به بازیگری در عرصه تئاتر و سینما ، همچنین به پشتوانه تحصیلات دانشگاهی خود (که البته آنرا نیمه کاره رها کرده بود) و همچنین با آشنائی کامل با فرهنگ و فولکلور مردم (بخصوص عوام) و آشنائی با ادبیات ایران و تا حدی غرب، گویشی را در دهان جان وین گذاشت که یک گویش کاملا غربی را به موازات حرکات ، میمیک صورت و چالشهای این بازیگر در تک تک صحنه ها (با ملاحظات خاص همان صحنه) به یک گویش کاملا ایرانی تبدیل میکرد. گاه به نظر میرسد وی فی البداهه و بدون هیچ ترجمه و کاغذی جای جان وین حرف میزند.
درواقع جان وین روی صحنه یک بهانه بود تا شاهد بازی ایرج دوستدار (صرفا در حد صدا) در فیلم باشیم. او خود یک بازیگر تمام عیار بود که هم بازی میدانست ، هم کارگردانی ، هم دوبله و هم خواسته یک بیننده عامی را. او میدانست که عشاق واقعی سینما عوام الناسند و نه منتقدین. منتقدین ادای علاقه به را فیلم دارند و عوام بواقع عاشق فیلمند. کسانی که شب و روز از همشهری کین داد سخن میدهند خود حتی قادر به تحمل یک بار دیدن دوباره این فیلم را نیستند اما این عوامند که 45 روز برای همین ایده دوستدار آنچنان جلو درب دو سینمائی که افسانه گمشدگان (اولین فیلم وین که با این بداهه گوئیها دوبله شد) صف میکشند که مامورین به ضرب و زور در نیمه های شب آنها را متفرق کنند. صفهائی که تا آنزمان با این طول مدت در هیچ سینمائی دیده نشده بود و یک رکورد بحساب می آمد
3- تفاوت بداهه گوئیهای ایرج دوستدار با مزه پرانی دیگران از زمین تا آسمان است. ويژگی پس گردنی های جان وین در تطبیق عجیب آنها با موقعیت صحنه ، با حال و هوای بازیگر و دقیقا مطابق با خط سیر قصه است.
در ریوبراوو به بهانه دندان درد درحالیکه دندانپزشک شهر او را همراهی میکند ناچار است به مطب او رود. غرولندهای جان وین را با تبلیغ آدامس خروس نشان (که در آنزمان هاله در نقش آدامس دیگران را به جویدن و دندون دندون کردنش فرا میخواند) را نجوا میکند و میگوید : دندون دندونم کن با دندون دون دونم کن و مجددا بخاطر طولانی بودن صحنه ادامه میدهد : دندون دندونم کن با دندون دون دونت میکنم حالا یه خورده صبر کن!. الف ) جز این نیست که او پیش دکتر دندانپزشک میرود، بنابراین بهره گیری از این شعر که واژه دندان در آن واژه ای تکراری است بی مناسبت نیست. ب) دندون دندونم کن میتواند به مفهوم دندانم را بساز هم بکار رود که باز هم رجوع به دندان ساز آنرا تایید میکند ج) وقتی او این لحن را بکار میگیرد که پشت به دشمنان درحالیکه لحنی تمسخرآمیز به آنها دارد ازین شعر استفاده میکند که ويژگی تمسخر و تحقیر را بیشتر تلقین میکند که حتی بازی خود جان وین هم فاقد این ظرافت است د) او این گفتار طولانی را زمانی که جان وین رو به دوربین حرکت کرده و سپس پشت به دوربین از درب مطب داخل میشود ادامه میدهد. جنبش خاصی در لبهای وین نیست و او آنقدر ماهرانه این صحنه طولانی را با چنین شعری تطبیق میدهد که از عهده دیگران خارج است. حتی در صحنه ای که وین برمیگردد و پشت سر را را نگاه میکند با یک مکث کوتاه و تکرار یک کلمه ، شعر را ادامه میدهد....
شوخیهای او بی حد و حصرند و در تمام صحنه هائی که وین در یک فیلم حضور دارد ساری و جاریست. حتی جملاتی که عین جملات اصل فیلم است را دوستدار با لحنی خاص ادا میکند.دیگرانی نیز بودند که همزمان با او ( که به هر علت) و یا پس از او بجای جان وین صحبت کردند اما هیچکدام (حتی با وجود تقلید شیوه دوستدار) نتوانستند جای او را پر کنند. کسانی چون فریدون ثقی ، هوشنگ کاظمی ، منوچهر نوذری ، چنگیز جلیلوند ( الدورادو ، مردی که لیبرتی والانس را کشت- دوبله دوم ، مرد آرام- دوبله دوم) ، خسرو شایگان (کابوی ها ، سه پدرخوانده-دوبله دوم) ، نصراله مدقالچی (شزم) و حتی منوچهر اسماعیلی (دلیجان – دوبله دوم) و ... شوخیهای او در حد شاهکار و آفرینش آنها مختص خود وی بود. چنگیز جلیلوند در دلیجان جنگی (دلیجان آتش ) هرچه در چنته داشت بجای کرک داگلاس رو کرد تا از عهده متلکهای ایرج دوستدار بجای جان وین برآید(گفته میشود ایندو در زمان دوبله این فیلم قهر بودند و فیلم با حضور ایندو بشکل جداگانه دوبله شد). او در جائی از فیلم برای تحقیر کردن دوستدار میگوید : نمیتونم ازت جداشم عشق من! (جلیلوند با منظوری خاص این جمله را میگوید و نیتش آنست که تلقین و تحقیر کند که دوستدار یک زن است) ، دوستدار در جواب او میگوید : حالا بیا این دفعه رو جدا شو لیلی جون! در واقع دوستدار با مزاحی اصیل تر نیت جلیلوند را به خود او باز میگرداند. آنچه ارائه چنین مکالماتی را مثلا در این صحنه خاص باورپذیر میکند لبخندهای موذیانه ایندو به هم در حین صحبت و رقابتی توام با همکاری در سرتاسر فیلم است. وقتی او در افسانه گم شدگان خطاب به کسانی که از کنار او میگذرند و با زبان عربی به او میگویند اهلا و سهلا ، بدون هیچ مکثی میگوید عربا تو صحنن! (عربها توی صحن هستند). همین جمله پس از اکران این فیلم سالها ورد کلام مردم بود چون در موقعیتی خاص و به شکلی خاصتر برای قشری خاص و در دوبله ای خاصتر ادا شده بود
4- ایرج دوستدار در پاسخ به این سوال که چرا باید در دهان یک غربی با مذهبی دیگر اصطلاحاتی چون لااله الا الله یا الحمدلله یا قمر بنی هاشم و یا استغفرالله گنجاند میگوید: وی در برخی صحنه ها به یا عیسی مسیح و مقدسات خود اشاره میکند که من هم با عنایت به این حقیقت که کلام توحید به هر زبانی باشد توفیری نداشته و شنیدنی است آنرا به عربی و گاه فارسی که دیانت و مذهب ما بر آن استوار است برگردانده ام تا تماشاگر ایرانی حس آن صحنه ها را بهتر درک کند. اگرچه در عمده صحنه هائی که او الفاظ را بکار میگیرد در سکوت خود وین یا پشت به دوربین بودنش ادا میشود اما صحنه ها بشکل غریبی با این الفاظ چفت و بست است. در ریوبراوو وقتی لباس زیر خانمی که به او علاقمند است توسط وی به جان وین هدیه میشود و جان وین پس از دیالوگهای بسیار از تفاوتها میگوید و در نهایت آبجی(بقول خودش) به او میگوید کادو را فراموش کردی ببری ، دوستدار در صحنه پشت به دوربین با لحنی خاص که برای همه ما آشناست (و در طول عمر خود بارها با بکار گرفتن این لحن آنرا ادا کرده ایم ) میگوید : لا اله الا الله! بدان مفهوم که اینهمه برای شما صحبت کردم اما شما بازهم صحبت خود را میکنید؟!
مهم نیست جان در این صحنه چه گفته یا نگفته باشد. مهم برای تماشاگر عامی اینست که اگر خود او در چنین موقعیتی بود با همین لحن همین جمله را میگفت. به همین علت است که این لحن ها و جملات به مذاق تماشاگر ایرانی خوش می آید و عجیب بر دلش می نشیند.گاه جان وین فحشهائی که در غرب بصورت یک عادت از دهان هر آمریکائی میتواند بیرون آید و اصولا برای ما ننگ و عار است اما بازگو کردنش برای آنها مثل بلعیدن نُقل و نبات ، به بهترین شکل ممکن با همان مفاهیم خاص به فارسی تبدیل میکند. جائی در مردی که لیبرتی والانس را کشت جان وین به مارشال میگوید مادر فلان ، اما دوستدار آنرا به ای کوفت تغییر میدهد. دوستدار نشان داد در تبدیل جملات ثقیل بیگانه به معادل فارسی آنها هم تسلط کافی دارد. اینکه مثلا در شهامت واقعی وقتی خطاب به قاضی دادگاه میگوید : حق پدرتو رحمت کنه (یا در صحنه ای دیگر حق جلوه ت بده) ، در حقیقت او یک تشکر ساده از قاضی (یا شخص مقابل خود آنهم در حد تکان دادن سر) کرده است اما دوستدار به بیننده می آموزد که میتوان بجای یک کلمه تشکر و ممنون (که اینروزها به همه تعارفها به قربان شما ختم میگردد) یک جمله دعائی بکار برد که هم مفهوم تشکر را القا کند و هم با فرهنگ سنتی و دینی ما مطابقت داشته باشد و هم به نوعی بیانگر گویش جامعه جاهل مسلکی که وین نماد آن شده است جا افتاده و آشنا به نظر رسد
5- یکی از معضلات فعلی ترجمه فیلم در ایران عدم آشنائی مترجمین ما با فرهنگ و ادبیات خود ما در کنار ادبیات و داشته های فرهنگی دیگران است. مترجمین فعلی ما نه توان آنرا دارند و نه جسارتش را که معادل ایرانی یک ضرب المثل خارجی را که همان مفهوم را القا کند بجای جمله اصلی بکار گیرند. حتی آنها نمیتوانند عبارتی که بتواند معنی جمله را بشکلی قابل هضم تر به خورد تماشاگر دهد ارائه کنند. در فیلم گفته میشود یکی از این روزها ترا خواهم کشت. مترجم کلمه به کلمه عین همین جمله را بعنوان ترجمه بکار میگیرد و دوستدار در یک مصاحبه گفته بود آیا نمیتوان بجای همین جمله گفت: از دست من جان سالم به در نمی بری؟ واقعا یکی از این روزها که در فرهنگ غرب یک اصطلاح شناخته شده است در فرهنگ ما به چه معناست؟ کدام روز؟ کی؟ یا اینکه گفته میشود من روی شما حساب میکنم که برگردان لغت به لغت یک جمله غربی است در کجای ادبیات ما ریشه دارد؟ کدام مترجم توانسته است بجای این جمله بگوید : تو میتوانی ؟ که اصطلاح دقیقتر ، قابل فهمتر و درست تری است. دوستدار در فیلمهایی که جای دیالوگ پس گردنی نداشت هرگز دست به تغییر و تبدیل نزد.
او دوبار ده فرمان را دوبله کرد و در هر دوبار حتی یک کلمه اضافی یا تغییر یافته در دهان چارلتون هستون در نقش موسی نگذاشت. خود او با اشاره به این نکته که اگر من در یک فیلم براساس متنی از شکسپیر دست به تغییر بزنم هرگز لیاقت بخشوده شدن را ندارم ثابت کرد گوینده ای بی قید نیست که مبانی کارش صرفا براساس مزه پرانی و دیالوگهای پس گردنی در هر فیلم و هرجا باشد.
(منابع : ستاره سینما ، فرهنگ و هنر ، تاریخچه دوبله در ایران ، ماهنامه فیلم ، تاریخ سینمای ایران )